تعطیلات ٱخر ماه صفر
سلام عزیز دلم بابایی گفته بود اخر هفته میریم شمال با اینکه مادرجون و خاله مه جبین اینها دو هفته پیش خونه ما بودند دلم برای حالو هوایشمال خیییلی تنگ شده بود شنبه همه وسایل اماده کرده بودم، بالاخره تعطیلات ٱخرهفته فرا رسید؛پنج شنبه که رسیدیم رفتیم خونه خاله مه جبین جمععه غروب به؛اتفاق هم رفتیم خووه مادرجون ـشنبه ظهر رفتیم خونه دختر عمو فاطمه شام هم پیش خاله سمیرا بودیم بالاخره یک شنبه صبح رفتیم پیش دایی مهدیو ساعت دوازده حرکت کردیمـمتاسفانه از وقتیمبرگشتیم شما تب داری الان دو شبه خوب نخوابیدی خدا کنه امشب ا حت بخوابیـخانم دکتر دیروز گفت شما سرما خوردی
نویسنده :
انسیه
0:43